شهید مهدی الصاق - شهرضا

آشنایی با شهید مهدی الصاق اهل و مدفون در شهرضا

شهید مهدی الصاق - شهرضا

آشنایی با شهید مهدی الصاق اهل و مدفون در شهرضا

خط پدافندی کوشک سال 1363

راوی : ذبیح ا... الصاق         خط پدافندی کوشک سال 1363

در نیمه ی دوم سال 1363 تیپ 44 قمر بنی هاشم (علیه السلام) خط پدافندی در منطقه ی کوشک را از تیپ 18 الغدیر یزد تحویل گرفت. پیش از ظهر یک روز ، قبل از اینکه نیروهای گردان و ستادی برای تحویل گرفتن خط پدافندی فوق آگاه شوند، برادر قدیرعلی قصری به همراه برادر قاسم عسگری، محمود آغاسی و خود بنده برای تحویل گرفتن خط گردان تخریب به منطقه اعزام شدیم. از آنجا که واحدهای عملیاتی در طول یک هفته برای تحویل گرفتن خط از تیپی که ما باید جایگزین آن می شدیم اقدام می کردند، بعد از اینکه واحدها مستقر می شدند یک شب بعد از نماز مغرب و عشا گردان ها با گردان های تیپ قبل تعویض می شدند. لذا چند روزی بود که با بچه های گردان تخریب تیپ 18 الغدیر آشنا شده و خط را در حدود  مسئولیت خودمان  از طرف گردان تخریب، تحویل گرفته بودیم. این خط یا حدود 800 متر وسعت به شکل یک منحنی هلال شکل بود. در پایان خط پدافندی که آخر این منحنی بود، ‌جاده ای وجود داشت که ما را به خط پدافندی دشمن وصل می کرد. جلوی این خط آب بود یعنی ما پشت آبی که جلوی نیروهای ما و عراقی ها بود، پدافند کرده بودیم.

بچه های گردان تخریب گردان تیپ الغدیر طی  3 ساعت بنده، برادر محمود آغاسی و قاسم عسگری را توجیه کرده، سنگر و وسایل را تحویل داده و با عجله رفتند. ما به آنها حق می دادیم چراکه نه تنها چند ما گذشته را در این خط گذرانده بودند،‌ بلکه تلفات زیادی هم شده متحمل شده بودند. این تلفات بالا دو دلیل داشت. اولا فاصله ی این خط با خط دشمن کم بود و چون دشمن دید خوبی بر این خط داشت،‌آتش زیادی می ریخت و هر روز تلفات زیادی می گرفت که البته بیشتر آنها در حد زخمی شدن بود. دوما در مدتی که تیپ الغدیر (نیروهای یزد) در این خط بودند، یک شب با کمین سختی از جانب دشمن مواجه شده بودند. نیروهای دشمن با حجم زیاد آتش از روی جاده عبور کرده و با پشت سر گذاشتن سنگر کمین، به خط ایران نفوذ کرده بودند و تعدادی سنگر را در هلال آخر خط پدافندی تصرف کرده و تعدادی از نیروها شهید و زخمی کردند اما بیشتر از چند ساعت نتوانسته بودند در برابر شجاعت و مقاومت برادران این گردان دوام بیاورند از این رو دوباره مجبور به عقب نشینی شدند.

بعد از تحویل خط چند روزی را در میان بچه های گردان الغدیر بودیم تا گردان های تیپ خودمان رسیدند و خط به صورت کامل تعویض شد. این خط برای ما شیرینی خاصی داشت چراکه با تعویض برادران یزدی، در همه ی سنگرها مقادیر زیادی نبات، پولکی، ارده مربا، حلوا شکری و شیرینی جات یزد بر جا ماند و نیروهای گردان ما تا مدت ها از آن استفاده می کردند.

همانطور که گفتم در آخر این خط، یک قسمت هلال شکل مانده بود که به واسطه ی جاده ای ما را به خط عراق وصل می کرد. دو طرف این جاده که عرضی کمتر از 6 متر داشت،‌آب بود. ما در وسط این جاده یک سنگر کمین داشتیم که طول آن به سمت عراق 100 متر بود. روبروی ما عراقی ها هم یک سنگر کمین داشتند. فاصله ی این دو سنگر کمین 200 متر بود. ازآنجایی که عراقی ها یک بار از سنگر ما گذشته بودند، جای آن را به خوبی می دانستند بنابراین تصمیم گرفتیم که جای سنگر را عوض کنیم. در این راستا کاری را که تیپ الغدیر شروع کرده بود، ما به اتمام رساندیم و از خط خود به سمت دشمن،‌یک تونل به طول 50 متر در همان جاده ی مذکور کندیم. 10 متر از این مسیر به صورت کانال و 40 متر آن تونلی بود به ارتفاع 1 متر و عرض 1 متر که از این طریق به سنگر کمین می رسیدیم. چون دو طرف این تونل آب بود، همیشه حدود 30 سانتی متر از آن را آب فرا گرفته بود و روشنایی آن هم با باطری های فرسوده ی بی سیم P.R.C. و لامپ خودروی 1 واتی تامین می شد. در طول این مسیر 40 متری 3 عدد از این لامپ ها بود که به صورت شبانه روزی روشن بودند.

نگهبانی سنگر کمین با گردانی بود که در طول خط بودند. سنگر فرمانده گردان و سنگر اطلاعات عملیات در ورودی این تونل بود. سنگر گردان تخریب نیز حدودا در وسط طول خط بود. از آنجا که نگهداری و سرکشی به سنگر کمین بر عهده ی گردان تخریب بود، ما 5 متر جلوتر از این سنگر را مین گذاری کرده بودیم. 5 مین معروف به مین تلویزیونی ( که از مین های ضد نفر به شمار می رود ) با فاصله ی 10 متر کار گذاشته شده بود. چون بر اثر موج انفجار سیم ارتباط مین (میناتور) با دستگاه آتش که در اختیار نگهبان سنگر کمین بود،‌ قطع می شد،‌ لذا گردان تخریب به عنوان مسئول تعمیر و سازماندهی مین ها انفجاری، مجبور بود 3 بار در طول هر روز به سنگر کمین رفته و مین ها را کنترل کند.

روزی بعد از نماز صبح طبق روال معمول بنده به همراه برادر نعمت ا... رحیمی که از نیروهای مبارکه بود،‌جهت سرکشی به سنگر کمین رفتیم. چند تا از مین ها جابجا شده بودند، آقای رحیمی گفت : « من می روم و آنها را درست می کنم » او رفت و بعد از نتظیم مین ها، روبروی دشمن در کنار آب، پای او به یک مین ضد نفر برخود کرد و با انفجار آن قسمتی از پای راست او قطع شد. من سریع خودم را به آن منطقه رساندم و او را به داخل سنگر کمین کشیده و فورا داخل تونل شدیم. دشمن با شنیدن صدای انفجار، جاده ی روبروی خود و سنگر کمین را زیر آتش خمپاره گرفت. با کمک یکی از نیروهای گردان که نگهبان سنگر بود، او را از داخل تونلی که 30 سانتی متر آب داشت به عقب می کشیدیم و او از شدت دردی که داشت مرتبا فریاد می زد. به خاطر انفجار خمپاره های 60 روی سقف تونل، لامپ های داخل آن قطع شد و ما حدود 10 دقیقه در تاریکی آقای رحیمی را روی زمین می کشیدیم تا به کانال ابتدای تونل رسیدیم. یکی از نیروهای نگهبان به فرمانده گردان و بهداری خبر داد که یک نفر به شدت زخمی شده است.

حدود یک ماه را در این خط گذراندیم. در طول این مدت شهید نداشتیم اما گردان پیاده ای که در خط بود، به طور میانگین روزی یک زخمی داشت.

چون فاصله ی ما با دشمن خیلی کم بود، در این خط حمامی وجود نداشت. نزدیک ترین حمام 10 کیلومتر با خط فاصله داشت لذا حمام رفتن برای بچه ها تبدیل به یک معضل جدی شده بود. حمام های موجود 5 کانتینر بود که هر کدام 10 دوش داشت و جهاد سازندگی آنها را در سه راه حمید ایجاد کرده بود. هر روز صبح یک تیوتا کسانی را که نیاز به حمام داشتند، به این کانتینرها می رساند. به دلیل اینکه در تمام آن منطقه ی عملیاتی فقطاین چند حمام وجود داشت، تجمع نیروها و خودروها در اطراف آن خود باعث جلب نظر و گلوله باران دشمن می شد.