شهید مهدی الصاق - شهرضا

آشنایی با شهید مهدی الصاق اهل و مدفون در شهرضا

شهید مهدی الصاق - شهرضا

آشنایی با شهید مهدی الصاق اهل و مدفون در شهرضا

در کربلای 4

ذبیح الله الصاق

موضوع خاطره :‌ عملیات کربلای4

اوایل آبان ماه سال 1365 بود که فرمانده گردان تخریب به من و چهار نفر از نیروهای گردان دستور داد که آماده باشیم تا شب به منطقه برویم. او گفت : اگر مشکلی دارید می توانید به این ماموریت نروید، چون نمی توانید تا پایان عملیات آنجا را ترک کنید و به مقر بیایید یا به مرخصی بروید .  من پیش خود فکر کردم که درست است که همسرم باردار است و شاید این عملیات چند ماه طول بکشد و نتوانم نزد خانواده ام باشم،‌ اما می توانم نامه ای به برادرم مهدی (که در عملیات کربلای 5 تکمیلی به شهادت رسید) بنویسم و او را در جریان بگذارم. لذا اعلام کردم که من می توانم به این ماموریت اعزام شوم.

ساعت 9شب حرکت کردیم و 2 ساعت بعد به خرمشهر رسیدیم. منطقه ی عملیاتی آینده از جزیره مجنون شروع می شد و تا پاسگاه زید و حتی بالاتر از آن ادامه پیدا می کرد. منطقه ی مزبور را بین تیپ ها و لشگرها تقسیم کرده بودند تا در زمان عملیات هرکدام،‌ در محورهایی که تحویل گرفته بودند،‌ عملیات کنند. منطقه ی عملیاتی گردان ما، جزیره ی ابوالخصیب بود. برای رسیدن به این موقعیت، باید جزیره ی ام الرصاص را که میان اروندرود بود را دور می زدیم و در جزیره ی ابوالخصیب پیاده می شدیم.

آن زمان مردم خرمشهر را تخلیه کرده بودند. ساعت 11 که به شهر رسیدیم در یک خانه که در اثر خمپاره ها و گلوله های توپ دشمن، به شدت تخریب شده بود ساکن شدیم. صبح در خیابانهای شهر به دنبال خانه ای سه طبقه گشتیم که ترجیحا در یک کوچه ی بن بست باشد. بعد از مدتی گشت زدن خانه ی مورد نظر را پیدا کردیم.یادم هست که آن خانه، اول یک خیابان یا کوچه ی بن بست بود که چهار خانه ی دیگر هم در آن بودند . از همه مهمتر اینکه آنجا با مسجد جامع خرمشهر فاصله ی کمی داشته و حدودا 200 متری کارون بود همچنین مقر گردان پشتیبانی تیپ قمر بنی هاشم (علیه السلام) که در ساختمان نهضت سوادآموزی مستقر بودند، در 50 متری ما بود.

ما جزء اولین گروه ها از یگانهای عمل کننده بودیم که وارد شهر شدیم. تیپها و لشگرهای دیگر طی مدت ده روز،‌ نیروهای اطلاعاتی و تخریب خود را در قالب گروه های 4 یا 5 نفره به شهر فرستادند. جمعا حدود 150 نفر در شهر جمع شدند. از آنجایی که شهر خلوت بود و تردد زیادی در آن انجام نمی شد، با حضور این نیروها طی این ده روز، تردد موتور در شهر زیاد شده بود و ظاهرا دشمن این حرکات اضافی را حس کرده و مشکوک شده بود. لذا به ما دستور دادند که حداقل رفت و آمد را در شهر داشته باشیم و خانه های گرفته شده توسط گروه های عملیاتی ترجیحا به هم نزدیک نباشند.

برای جلوگیری از تخریب بیشتر خانه ای که در آن مستقر شدیم، طبقه ی اول آن را با گونی های سنگری دوپوش کردیم .چند روزی گذشت تا به مواضع درون شهر و راه هایی که به پل نو و خط پدافندی ختم می شدند، آشنا شویم.  متاسفانه اکنون بیاد نمی آورم که آن زمان، کدام تیپ یا لشگر در خط پدافندی بود اما ما با فرمانده آنها آشنا شدیم و از آنجا که قرار بود عملیاتی انجام شود، هر شب به خط آنها می رفتیم. جمع ما چند نفر از گردان تخریب ، چند نفر از اطلاعات و عملیات و چند نفر هم از قسمت طرح و برنامه ی تیپ قمر بنی هاشم (علیه السلام) بود که شبها از ساعت 9 تا 12 در خط مشغول انجام وظایفمان بودیم.

حدود ده شب اول که هنوز همه ی تیپها و لشگرها در منطقه حضور نداشتند، به نوبت از ساعت 10 شب تا 6 صبح، جلوی درب خانه نگهبانی می دادیم.  فاصله بین ما و عراقی ها از داخل شهر، رود کارون و از کنار کنار اسکله، اروندرود بود که عرض این فاصله به 100 متر نیم رسید. در شهر هم هنوز خط پدافندی کامل و منسجمی وجود نداشت بلکه نیروهای خودی به صورت پاسگاهی با هم فاصله داشته داشتند. بنابراین به احتمال زیاد، گشتی های عراقی شبها به داخل شهر نفوذ می کردند. تا شب عملیات، سهم هر روز ما گلوله باران و بمباران بود. گرچه در طول آن مدت تا زمان عملیات، اتفاق خاصی نیفتاد و کسی از عراقی ها اسیر نشد اما در روزهای نزدیک به عملیات، دو نفر از نیروها که یکی از آنان احتمالا از لشگر امام حسین (علیه السلام) بود، مفقود شدند.   

روزها در شهر اجازه ی تردد نداشتیم چون نباید دشمن از حضورمان مطلع می شد. همه در خانه ها می ماندند تا اینکه شب می شد و هر کس می توانست ماموریت خود را انجام دهد. ماشین ها با چراغ خاموش وارد شهر می شدند و تدارکات و نلزومات لازم برا یگانها را هماره خود می آوردند.  ما هم بر اساس وظیفه ی خود، هر شب از خط پدافندی عبور کرده و به کنار اروندرود می رفتیم. آنجا یک مدرسه ی دو کلاسه و یک کانتینر بود که بر اثر شدت گلوله باران، چیزی از آنها باقی نمانده بود اما اطراف آنجا و داخل کلاسها مینهای ضدنفر زیادی کار گذاشته شده بود. ما بنا به وظیفه ی خود هر شب به آنجا می رفتیم و تعدادی از مینها را خنثی و جمع آوری می کردیم اما چون دشمن ما را با دوربین مادون قرمز می دید،‌ بیشتر از چند دقیقه نمی شد کاری انجام داد و مچبور بودیم سریعا از کنار آب به خط خودی برگردیم.

چون کانتینر و مدرسه ی مخروبه یک شاخص بودند، روی کا لک عملیاتی منطقه ی هجوم تیپ قمر بنی هاشم(علیه السلام) مشخص شده، محل رهایی نیروها و در صبح عملیات به عنوان محل عملیاتی نیروها پشتیبانی بود.

هرچه به زمان عملیات نزدیکتر می شدیم، به واسطه ی حضور نیروهای بیشتر، شهر شلوغتر می شد. با اینکه حفاظت عملیات یگانها، شهر را کنترل می کرد اما تردد زیاد بود. من 54 روز را در خرمشهر گذراندم. در تاریخ 3/10/65 عملیات شروع شد. از شب قبل،‌گردانهای عمل کننده و پشتیبانی آشکارا و حتی با چراغ روشن وارد شهر می شدند. بنابراین دشمن فهمیده بود که احتمال وقوع عملیاتی دراین منطقه وجود دارد اما ارزش عملیاتی که قرار بود انجام شود آنقدر برای ما زیاد بود که خطر این آگاهی نسبی دشمن را می پذیرفتیم. چراکه عملیات کربلای 4، عملیات بزرگی از نظر جغرافیایی به حساب می آمد که از جزیره مینو و آبادان شروع شده و تا جزایر مجنون و در صورت پیروزی ارتباط بصره و قسمتی از العماره را با مرکز عراق قطع می کردیم و تسلط کامل بر این دو مرکز تجاری که رگ حیات عراق بود را بدست می آوردیم.

دو گردان عمل کننده و یک گردان پشتیبانی از تیپ ما شامل گردان امام حسن(علیه السلام) و (به احتمال قریب به یقین) گردان رسالت از بچه های زرین شهر به عنوان گردانهای عملیاتی و گردان امام حسین(علیه السلام) از بچه های شهرضا وارد منطقه شدند. گردانهای عمل کننده عصر روز قبل و گردان پشتیبانی ساعت 10 شب در خرمشهر حضور پیدا کردند.

از حوالی ساعت 5 عصر روز 3/10/65 که قرار بود عملیات در همان شب آغاز شودة‌خرمشهر حال و هوای دیگری داشت. دو گردان عملیاتی تیپ ما خودشان را قبل از ساعت 6 عصر از پل نو خرمشهر که از کنار منطقه ی مسکونی کشترانی و اول جاده ی خرمشهر بصره می گذشت به خط مقدم رساندند و نیروهای پدافند از منطقه خارج شدند. نیورهای ما قرار بود یک جزیره به نام ام الرصاص که بین ما و دشمن بود را دور زده و خود را به خط دشمن بزنند و تا یک کیلومتری عمق خط پیش رفته و در آنجا یک خط پدافندی تشکیل دهند.

از گردان ما که گردان تخریب بود، هفت نفر غواص به دو گردان اعزام شدند تا قبل از عملیات به سمت دشمن حرکت کرده و موانع را از سر راه گردانها برداشته تا عبور برای نیروها آسان شود. قرار بود بعد از اینکه خط توسط گردان شکسته شد،  من و دو نفر از دوستانم در کنار رود کارون، پشت مسجد جامع مستقر باشیم تا با قایق دو گروه از بچه های تخریب را وارد کنیم.

عملیات ساعت 9 شب شروع شده و ساعت 9:30 خط دشمن شکسته شد اما با شروع عملیات دشمن از که از آمادگی ویژه ای برخوردار بود در مدت چند دقیقه، چنان بر حجم آتش خود افزود که در جای جای خرمشهر و آبراه کارون و ورودی کارون به اروندرود با بارش توپ و خمپاره دشمن بسته شد. هر قایقی که می خواست از کارون به اروندرود وارد شود، حتما مورد اصابت دشمن قرار می گرفت. برای اولین بار دشمن در شب از هواپیماهای جنگنده و بمب افکن استفاده کرد. همه جا با منورهایی که توسط هواپیماها به خصوص روی اروندرود و کارون می ریختند از روز هم روشنتر شده بود و دشمن توان هرگونه حرکتی را در سطح شهر از ما گرفته بود.

دو گردان عملیاتی تیپ ما خود را به زمین دشمن رسانده بودند اما با آگاهی که دشمن از این عملیات داشت، نیروهای زیادی را وارد منطقه کرده بود. بنابراین ما تا صبح نتوانستیم در آن منطقه دوام بیاوریم، دستور تخلیه صادر شد و گردانها به عقب برگشتند. شهدا رد خاک دشمن ماندند، تاآنجا که ممکن بود زخمی ها را تخلیه کردند. نمی دانم جمعا از نیروهای تیپ چند نفر به شهادت رسیدند اما 20 نفر از گردان ما شهید شدند. روحشان با ارواح شهدای کربلا محشور باشد. انشاءالله.

دلیل تعداد بالای شهدای گردان تخریب این بود که علاوه بر غواصها، دو قایق هم از طریق کارون و ورودی اروندرود به جزیره یام الرصاص و خاک عرراق وارد شده بودند و قرار بود صبح عملیات در کنار یک دکل مخابراتی که در کالک مشخص شده بود به هم ملحق شویم. همان شب قایق ها بمباران شدو همه ی نیروها به شهادت رسیدند.

ساعت 5 صبح بود که به گردان امام حسین(علیه السلام) که از شب قبل در سنگرهای رینگی در کنار کارون آماده بودند تا به عنوان گردان پشتیبانی بعد از عملیات، در منطقه ی تصرف شده حضور داشته باشند. دستور داده شد که برای در امان ماندن از بمباران شیمیایی عراق، منطقه را ترک کرده و به مقر اصلی بازگردند. از روز بعد از عملیات دشمن،‌خرمشهر را بمباران شیمیایی کرد.   

این عملیات به دلایلی ناموفق بود. تیپها و لشگرها مناطق را تخلیه کردندو برای عملیات بعدی که عملیات کربلای 5 و قسمتی از کربلای 4 بود خود را آماده کردند.           

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.